آبادیِ رنجم دلِ آباد ندارم

غمنامهء دردم ورقی شاد ندارم


تا قاف فلک بغض گلو شاخه کشیده

در سینه ولی قدرت فریاد ندارم


آزادترین مرغ غزلخوانم و جایی

جز بام و برِ خانهء صیاد ندارم


آن کهنه عروسم که در این حجلهء محزون

چشمی به طربخوانیِ داماد ندارم


هر دوره که دیدم همه در آذر و دی بود

ای عمر مگر گرمیِ خرداد ندارم


شیرین شعف حیِّ علی عشق ندا داد

عشق است ، ولی تیشهء فرهاد ندارم


ای شکوه برو بر سرِ لوح غم این شعر

بنویس که من طاقت فولاد ندارم


پایان غزل آخرِ غمنامهء من نیست

غم هست ولی قافیه ای یاد ندارم


#داریوش_جعفری 


telegram.me/daruosh_jafari


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کجایند مردان بی ادعا Takhte Sefid Lisa انجمن علمی معلمان تربیت بدنی استان مرکزی اینستاگرام و پیج های اینستاگرامی کویر رایانه دختری که میخواد با افسردگیش بجنگه تبادل لینک پژوهش سرای بوعلی سینای گلپایگان