خودم:
شور دارم در سرم از یمن روی دلبرم
ماه را باید ببینم یا که او را بنگرم
ماه خود حیرانِ روی ماه نیکو منظرم
اشبه الناس است این مولود با پیغمبرم
گر چه عبدی روسیاهم گر چه مرغی بی پرم
افتخارم این بود مست علیِ اکبرم
دارم از امشب به سر شور و شراری بیشتر
میخرم نازش ز ناز هر نگاری بیشتر
از قدومش آمده در دل قراری بیشتر
میدهد از او بهارم برگ و باری بیشتر
چون غلام حلقه در گوشِ کنار این دَرَم
افتخارم این بود مست علیِ اکبرم
مادرش لیلا و مجنون عالم و لیلاست این
مصطفی سیرت علی صولت خودِ مولاست این
اصل آقازادگی این است و خود آقاست این
ماه و خورشید است این آب است این دریاست این
تشنهء یک قطره از این جام دریاپرورم
افتخارم این بود مست علی اکبرم
قطره ای از مهر او برداشتم دریا شدم
بهر او مجنون و بهر عالمی لیلا شدم
گم شدم در خویش و در عشق علی پیدا شدم
شاکر نان حلال حضرت بابا شدم
منتی از کس ندارم جز به شیر مادرم
افتخارم این بود مست علی اکبرم
پیشتر از من به من لطف و عنایت داشته
حاتم از او مدرک بذل و کرامت داشته
او ولایت محوری را تا به غایت داشته
گر نمیشد کشته شاید هم ولایت داشته
تا خداییِ خداوندی بود در باورم
افتخارم این بود مست علی اکبرم
دل فدای خاندان حیدری جان نیز هم
دارم از این طایفه عزّت و ایمان نیز هم
گشتم از اینان محبِّ ربّ و قرآن نیز هم
هر چه هستم از علی هستم مسلمان نیز هم
من غلامی از غلامانِ غلام حیدرم
افتخارم این بود مست علی اکبرم
#داریوش_جعفری
نشسته ای به میانِ دل از شکاف دلم
نشسته ام به هوای تو در مصاف دلم
نشسته ای به میان دل و به شوق وصال
تمام قامت من رفته در طواف دلم
ز بس که از تو سرودم به پاکی ات سوگند
عبیر میچکد از حلقهء مطاف دلم
تمام سینه هوای تو را گرفته و عشق
نمیدهد به هواخواهی ات کفاف دلم
نهان ز هر چه نگاه است دلبری داری
دو چشم من شده جاری به اعتراف دلم
تویی که راز خدایی و سرِّ مستوری
حیا ز عشق تو دارم تویی عفاف دلم
ز غیر تو چه بجویم که از طلوع ازل
نشسته مهر تو اینجا به اعتکاف دلم
امیرِ هر چه امیری عزیز هر چه عزیز
تو برتری ز جهان و فزون ز لاف دلم
الا که نور هدایت ز دیده ات جاریست
بیا و راه نشان شو به انحراف دلم
#داریوش_جعفری
telegram.me/jafari_daruosh
آبادیِ رنجم دلِ آباد ندارم
غمنامهء دردم ورقی شاد ندارم
تا قاف فلک بغض گلو شاخه کشیده
در سینه ولی قدرت فریاد ندارم
آزادترین مرغ غزلخوانم و جایی
جز بام و برِ خانهء صیاد ندارم
آن کهنه عروسم که در این حجلهء محزون
چشمی به طربخوانیِ داماد ندارم
هر دوره که دیدم همه در آذر و دی بود
ای عمر مگر گرمیِ خرداد ندارم
شیرین شعف حیِّ علی عشق ندا داد
عشق است ، ولی تیشهء فرهاد ندارم
ای شکوه برو بر سرِ لوح غم این شعر
بنویس که من طاقت فولاد ندارم
پایان غزل آخرِ غمنامهء من نیست
غم هست ولی قافیه ای یاد ندارم
#داریوش_جعفری
telegram.me/daruosh_jafari
رمضانی ست درونم که ز پا تا دلِ سر
کردم از هر چه به جز حضرت معشوق حذر
گر نیالوده ام این دست و دل و دیده به غیر
ترس دارم نرسم بر درِ معراج سحر
کیست کو گشته عیانش چو رود دم به فرود
به فرازی بکند بازدمش میل سفر
شیخ و زاهد همه رفتند سوی کعبه ولی
ما نشستیم به میخانه ی ارباب هنر
تا به دیدار جمال تو نشستم ای دوست
نبرم منتی از پرتوِ انوار قمر
(گفت شاهد) که بیا جانب مسجد گفتم
"من به میخانه ام امشب تو برو جای دگر"
#داریوش_جعفری
@daruosh_jafari
#مصرع_آخر_از_عماد_خراسانی
بستم از بی حاصلی با بیدلان پیمان به سهو
پای این پیمان نشستم تا ورای جان به سهو
تا کمر ماندم به گِل در این خطاکاری ، چرا؟
اینچنین دل را ندادم در گِلِ خوبان به سهو
خنده میکارم به کام این و آن هر آن به عمد
میروم در انزوای خویشتن گریان به سهو
ورشکسته مانده ام در گیرودارِ دادها
ای فلک یکبار هم دادِ مرا بستان به سهو
حاجیان در طوف و من ماتِ بتِ لاتِ فریب
بی منا کردم تمام خویش را قربان به سهو
اختیارم گر دهد این بار دست روزگار
میروم با سر میانِ چاه این کنعان به سهو
داده ام بر باد هستِ خود ، پشیمانم ، چرا
هستیِ خود را ندادم بر دل طوفان به سهو
میکنم تجدید پیمان خطا چون بی هوا
"ﻧﺎﻡ ﻣﻦ ﺭﻓﺘﻪﺳﺖ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﺮ ﻟﺐ ﺟﺎﻧﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﻬﻮ"
#داریوش_جعفری
"مصرع آخر حضرت حافظ"
telegram.me/daruosh_jafari
درباره این سایت